وسواس در کودکان: شناخت، نشانهها و مسیر درمان
آیا تاکنون متوجه تکرار مداوم برخی رفتارها یا افکار خاص در کودک خود شدهاید که کنترل آنها برایش دشوار به نظر میرسد؟ اختلال وسواس فکری – عملی (Obsessive-Compulsive Disorder یا به اختصار OCD) یکی از اختلالات روانی شایع در کودکی است که اغلب با افکار مزاحم، ترسها یا احساساتی غیرقابل کنترل همراه میشود. این افکار و احساسات ناخواسته که در ذهن کودک تکرار میشوند، به عنوان وسواس فکری شناخته میشوند.
در واکنش به این وسواسهای فکری، بسیاری از کودکان برای کاهش اضطراب خود، به انجام رفتارهایی پناه میبرند که جنبه اجباری دارند. این رفتارها که به آنها اجبارهای عملی گفته میشود، گاهی به شکل آیینگونه و تشریفاتی اجرا میشوند؛ به عنوان مثال، شستن بیش از حد دستها، شمارش اشیاء یا چک کردن مکرر وسایل. اگرچه این اعمال ممکن است برای کودک احساس آرامش موقت ایجاد کنند، اما در بلندمدت نه تنها مشکل را حل نمیکنند، بلکه ممکن است عملکرد تحصیلی، اجتماعی و عاطفی کودک را تحت تاثیر قرار دهند.
وسواس در کودکان برخلاف تصور رایج، فقط به تمیزی یا نظم محدود نمیشود، این اختلال میتواند حوزههای مختلفی از زندگی کودک را درگیر کند و اگر در مراحل اولیه شناسایی و درمان نشود، به اختلالی مزمن تبدیل شود. در این مقاله، با نگاهی علمی و کاربردی، به بررسی دقیق علائم هشداردهنده، علل زیربنایی و روشهای درمان مؤثر اختلال وسواسی جبری در کودکان خواهیم پرداخت تا والدین، مشاوران و مربیان بتوانند نقش موثری در مسیر بهبود این اختلال ایفا کنند.
افکار وسواسی در کودکان: زمانی که ذهن کودک رها نمیشود
افکار وسواسی، هسته اصلی اختلال وسواسی جبری در کودکان هستند. این افکار معمولاً به شکل ترسها، نگرانیها یا تصاویر ذهنی ناخوشایند و تکرارشونده ظاهر میشوند که ذهن کودک را اشغال میکنند. کودک مبتلا به OCD ممکن است بارها و بارها به موضوعاتی فکر کند که میداند منطقی نیستند، اما توانایی متوقف کردن این افکار را ندارد و همین ناتوانی در کنار آگاهی نسبی از غیرمنطقی بودن افکار، موجب بروز احساس نارضایتی و اضطراب در کودک میشود.
به عنوان مثال، کودکی ممکن است بارها با این فکر مواجه شود که "اگر دستم را بشویم، بیمار میشوم و خانوادهام آسیب میبیند". حتی اگر بداند این فکر ممکن است غیرواقعی باشد، اما ترس از وقوع آن آنقدر شدید است که نمیتواند ذهنش را از آن دور کند. این افکار مزاحم نهتنها ماندگار هستند، بلکه اغلب به مرور زمان شدت میگیرند و باعث پریشانی ذهنی و تنش روانی در کودک میشوند.
اگرچه کودک خودش هم متوجه میشود که این افکار منطقی یا واقعی نیستند، ولی یک حس درونی قوی او را وادار میکند که بارها و بارها به آنها بیندیشد، بدون آنکه بتواند جلوی این روند را بگیرد. همین وضعیت میتواند موجب کاهش اعتماد به نفس، اختلال در تمرکز و افت عملکرد تحصیلی یا روابط اجتماعی شود و از آنجا که افکار وسواسی منبع اصلی اضطراب کودک هستند، شناسایی بهموقع آنها نقشی حیاتی در تشخیص و درمان مؤثر این اختلال دارد.
نشانههای رایج وسواس در کودکان: ترسهای پنهان در ذهنهای کوچک
افکار وسواسی در کودکان میتوانند در قالب ترسها و نگرانیهای گوناگونی ظاهر شوند که در ذهن کودک به شکلی آزاردهنده تکرار میشوند. این افکار به دلایل مختلفی در ذهن کودک شکل میگیرند، اما ویژگی مشترک آنها، ایجاد اضطراب مداوم و تلاش کودک برای کنترل یا خنثیسازی آنها از طریق رفتارهای اجباری است.
برخی از رایجترین حوزههایی که افکار وسواسی در کودکان بروز مییابند، عبارتند از:
نگرانی از بیماری، آسیب یا مرگ خود یا عزیزان
بسیاری از کودکان مبتلا به وسواس، دچار ترس مداوم از بیمار شدن خود یا افراد نزدیکشان، مانند والدین یا خواهر و برادر هستند. آنها ممکن است مدام این فکر را در ذهن داشته باشند که ممکن است مادرشان دچار حادثه شود یا خودشان به بیماری لاعلاجی مبتلا شوند، حتی اگر دلیلی برای این نگرانی وجود نداشته باشد.
احساس گناه یا افکار ناپسند درباره خود یا دیگران
برخی از کودکان وسواسی از این موضوع رنج میبرند که مبادا فکر یا حرف بدی گفته باشند، یا اشتباهی مرتکب شدهاند که از نظر اخلاقی یا مذهبی ناپسند است. ممکن است با اضطراب از خود بپرسند: "نکند به کسی بیاحترامی کردهام؟ نکند این فکر بدی که در ذهنم آمد، من را آدم بدی کند؟"
ترس از نقض قوانین و احساس مسئولیت افراطی
در برخی موارد، کودک نگران آن است که مبادا قانون و یا مقرراتی را، چه در مدرسه و چه در خانه، رعایت نکرده باشد و این احساس گناه یا نگرانی درباره درست انجام ندادن امور، میتواند موجب وسواس شدید در رفتارهای روزمره شود، مانند تکرار بیش از حد یک کار تا زمانی که "کاملاً درست" انجام شود.
وسواس درباره تمیزی، آلودگی و میکروبها
یکی از رایجترین نشانههای وسواس در کودکان، ترس افراطی از آلودگی و میکروب است. این کودکان ممکن است بارها دستهای خود را بشویند یا از لمس کردن اشیاء عمومی مانند دستگیره در یا میز کلاس اجتناب کنند، چون میترسند آلوده شوند.
حساسیت افراطی به نظم، تقارن و تراز بودن اشیا
برخی کودکان نمیتوانند تحمل کنند که اشیاء در اطرافشان نامرتب، کج یا غیر یکسان باشند برای مثال، آنها ممکن است اصرار داشته باشند که کفشهایشان دقیقاً در یک خط قرار بگیرند، مداد هایشان همطول باشند یا کتابهایشان بر اساس اندازه یا رنگ مرتب شده باشند.
باورهای خرافی درباره خوششانسی یا بدشانسی
در برخی موارد، افکار وسواسی در کودکان به صورت باورهایی درباره بدشانسی یا خوششانسی بروز میکنند مثلاً ممکن است کودک معتقد باشد که رنگ خاصی بدشانسی میآورد، یا اگر عدد خاصی را ببیند، اتفاق بدی رخ خواهد داد. این باورها میتوانند رفتار کودک را محدود کنند و اضطراب او را افزایش دهند.
شناخت این نشانهها به والدین و مشاوران کمک میکند تا زودتر متوجه بروز وسواس در کودک شوند و اقدامات درمانی را آغاز کنند. تأکید بر این نکته ضروری است که بسیاری از این افکار برای کودک بسیار واقعی، تهدیدآمیز و نگرانکننده به نظر میرسند—even اگر برای بزرگترها بیمنطق یا بیاهمیت باشند.
رفتارهای جبری در کودکان مبتلا به وسواس: راهکارهایی برای کاهش اضطراب ذهنی
در کودکان مبتلا به اختلال وسواسی جبری (OCD)، اضطراب ناشی از افکار وسواسی معمولاً با انجام دادن رفتارهای خاص و تکرارشوندهای به نام رفتارهای جبری یا تشریفات ذهنی و عملی کنترل میشود. این رفتارها نه از روی علاقه یا انتخاب، بلکه از سر اضطرار و برای کاهش فشار روانی انجام میگیرند. کودک احساس میکند اگر این کارها را انجام ندهد، اتفاق بدی خواهد افتاد یا مسئول چیزی ناگوار خواهد بود.
رفتارهای جبری ممکن است ظاهری ساده داشته باشند، اما برای کودک وسواسی، نقشی حیاتی در «اطمینان یافتن» از ایمنی، نظم یا پاکی ایفا میکنند برای مثال، شستن بیشازحد دستها، چک کردن مکرر درها یا وسایل، تکرار یک جمله یا دعا در ذهن و یا حتی تنظیم وسایل به صورت متقارن و دقیق، همگی میتوانند بخشی از این رفتارهای اجباری باشند.
کودکانی که به رفتارهای جبری متوسل میشوند، معمولاً بهصورت ناخودآگاه باور دارند که این تشریفات میتوانند از وقوع یک فاجعه جلوگیری کنند. آنها ممکن است احساس کنند که اگر لیوانشان را دقیقاً در جای خاصی نگذارند، یکی از اعضای خانوادهشان بیمار میشود و یا اگر یک کار را دقیقاً به همان شکل همیشگی انجام ندهند، خودشان دچار آسیب خواهند شد. این نوع باورها اگرچه غیرواقعیاند، اما در ذهن کودک کاملاً منطقی و واقعی جلوه میکنند.
نکتهی مهم دیگر آن است که رفتارهای جبری، اگرچه بهطور موقت اضطراب را کاهش میدهند، اما در بلندمدت مشکل را تشدید میکنند. کودک به مرور زمان برای احساس آرامش، نیاز بیشتری به انجام این رفتارها پیدا میکند و همین امر موجب تقویت چرخهی وسواس میشود.
شناسایی و درک این رفتارها از سوی والدین، معلمان و مشاوران اهمیت بالایی دارد. بسیاری از کودکان برای پنهان کردن این تشریفات تلاش میکنند، بهخصوص اگر احساس کنند که دیگران ممکن است آنها را قضاوت کنند یا درکشان نکنند به همین دلیل، توجه دقیق به نشانهها و فراهم کردن محیطی امن برای صحبت دربارهی این رفتارها، قدمی اساسی در مسیر درمان است.
انواع وسواس در کودکان: تنوع نشانهها و پنهانکاریهای خاموش
اختلال وسواسی جبری (OCD) در کودکان میتواند خود را در قالبهای گوناگونی نشان دهد. این اختلال تنها به شکل یک فکر مزاحم یا یک رفتار تکراری ساده محدود نمیشود، بلکه طیف گستردهای از رفتارها و افکار وسواسی را در بر میگیرد که بسته به ویژگیهای فردی، محیط خانوادگی و تجربههای زیستهی کودک، شکلهای متنوعی به خود میگیرند.
برخی از رایجترین انواع وسواس در کودکان عبارتاند از:
- شستوشو و پاکسازی مکرر: کودک ممکن است بارها دستهای خود را بشوید، از تماس با اشیاء «آلوده» پرهیز کند یا وسایل شخصیاش را مدام تمیز کند. ترس از میکروب، آلودگی یا بیماری معمولاً ریشه این رفتار است.
- پاکنویسی یا تکرار فعالیتها: برخی کودکان بارها یک متن را مینویسند، یک نقاشی را از اول میکشند یا بارها یک فعالیت ساده را تکرار میکنند تا «کاملاً درست» به نظر برسد. این کمالگرایی افراطی میتواند نشانهای از وسواس باشد.
- تکرار کلمات یا جملات: کودک ممکن است بیدلیل و بدون هدف مشخص، یک جمله یا واژه را بارها با صدای بلند یا در ذهن خود تکرار کند تا احساس آرامش بیشتری پیدا کند.
- ورود و خروجهای غیرعادی: ورود و خروج از یک اتاق یا عبور از درب ممکن است به یک مراسم تبدیل شود، بهگونهای که کودک این کار را چندین بار پشتسر هم انجام میدهد تا اضطراب درونیاش کاهش یابد.
- چککردنهای وسواسی: بررسی مکرر قفل در، روشن یا خاموش بودن چراغ، درست بودن تکالیف مدرسه یا نظم وسایل در اتاق از دیگر رفتارهایی است که نشانگر OCD میتواند باشد.
- الگوهای خاص در خوردن یا لباس پوشیدن: برخی کودکان اصرار دارند کارهایی مثل پوشیدن لباس، خوردن غذا یا حتی ترتیب کارهای روزمره را فقط به شکل خاصی انجام دهند و هرگونه انحراف از این الگو، موجب ناراحتی یا اضطراب شدیدشان میشود.
- درخواستهای تکراری: کودک ممکن است مکرراً بخواهد چیزی برایش تکرار شود یا اتفاقی مشخص به همان شیوه هر بار رخ دهد تا اضطرابش کاهش یابد.
- شمارش و اعتقاد به اعداد شانس یا بدیُمن: برخی کودکان وسواسی به اعداد خاصی باور دارند؛ مثلاً ممکن است عدد ۳ را خوشیمن بدانند و اصرار کنند کاری را سه بار انجام دهند، یا از عددی مثل ۴ بترسند و از آن پرهیز کنند.
نکتهی بسیار مهم این است که بسیاری از کودکان مبتلا به وسواس، دربارهی افکار و رفتارهایشان با کسی صحبت نمیکنند، آنها ممکن است بهدلیل احساس شرم، سردرگمی یا ترس از قضاوت شدن، این موضوع را پنهان کنند و حتی گاهی سعی میکنند رفتارهای وسواسی خود را مخفیانه انجام دهند، بهویژه اگر از واکنش اطرافیان نگران باشند.
این کودکان اغلب خود را ناتوان از کنترل افکار یا اعمالشان میدانند، آنها با انجام رفتارهای خاص، حس میکنند میتوانند مانع بروز یک اتفاق بد شوند یا شرایط را «ایمن» نگه دارند برای برخی از آنها، انجام تشریفات وسواسی بهنوعی تضمین سلامت، نظم یا حتی آرامش روانی تلقی میشود.
درک این موضوع برای والدین و اطرافیان کودک بسیار حیاتی است: آنچه از بیرون «بیمنطق» یا «غیرضروری» به نظر میرسد، برای کودک مبتلا به OCD، یک تلاش ناخودآگاه برای بقا و مهار اضطراب درونی است.
علل ابتلا به اختلال وسواسی جبری (OCD) در کودکان: ترکیبی از ژنتیک، زیستشناسی و روانشناسی
اگرچه تاکنون دلیل دقیقی برای ابتلای کودکان به اختلال وسواسی جبری (OCD) شناخته نشده است، پژوهشهای علمی حاکی از آناند که بروز این اختلال حاصل تعامل چندین عامل زیستی، روانشناختی و محیطی است. این موضوع که چرا برخی کودکان دچار OCD میشوند و برخی دیگر نه، همچنان محل بحث و تحقیق در میان دانشمندان است، اما یافتهها برخی مسیرهای کلیدی را روشن کردهاند.
۱. عوامل زیستی و شیمیایی مغز
مطالعات نوروبیولوژیک نشان دادهاند که در مغز کودکان مبتلا به OCD، سطح برخی انتقالدهندههای عصبی از جمله سروتونین دچار عدم تعادل است. سروتونین نقشی اساسی در تنظیم خلقوخو، احساس امنیت روانی و مدیریت افکار دارد و کاهش عملکرد این نوروترانسمیتر میتواند موجب ناتوانی مغز در «خاموش کردن» افکار مزاحم یا اضطرابزا شود علاوه بر این، برخی تحقیقات با استفاده از تصویربرداری مغزی (fMRI) به وجود اختلال در عملکرد نواحی خاصی از مغز، مانند عقدههای قاعدهای (Basal Ganglia) اشاره کردهاند که در تصمیمگیری، کنترل حرکات و پردازش اطلاعات نقش دارند.
۲. زمینه ژنتیکی و ارثی
یکی دیگر از عواملی که نقش پررنگی در ابتلا به وسواس دارد، ژنتیک است بهعبارت دیگر، اگر یکی از والدین یا اعضای درجه یک خانواده دچار OCD باشند، احتمال ابتلای کودک به این اختلال افزایش مییابد. هرچند وراثت به تنهایی کافی نیست، اما نقش آن در حساسسازی سیستم عصبی کودک نسبت به عوامل دیگر قابل توجه است. پژوهشها نشان دادهاند که احتمال بروز وسواس در فرزندان خانوادههایی که سابقهی این اختلال را دارند، بیشتر از سایرین است.
۳. همپوشانی با اختلالات دیگر مانند تیک یا اضطراب
برخی کودکان مبتلا به OCD، بهویژه آنهایی که از اختلالات تیک (مانند تورت یا تیکهای حرکتی/صوتی مزمن) نیز رنج میبرند، با احتمال بیشتری وسواس را تجربه میکنند و این همپوشانی گاه به دلیل اشتراک در مسیرهای عصبی مغز و گاه به دلیل عوامل ژنتیکی مشابه ایجاد میشود همچنین، کودکانی که دچار اختلال اضطراب فراگیر یا سایر مشکلات روانشناختی مانند وسواس فکری-عملی در خانواده هستند، بیشتر در معرض ابتلا به OCD قرار میگیرند.
۴. عوامل محیطی و روانی
گاهی اوقات، یک رویداد استرسزا یا آسیبزا میتواند آغازگر یا تشدیدکنندهی وسواس در کودکان باشد حوادثی مانند طلاق والدین، مرگ یکی از عزیزان، تغییر محیط زندگی یا حتی سختگیریهای شدید در خانه یا مدرسه میتوانند بهعنوان ماشهچکانهایی برای بروز OCD عمل کنند. در برخی موارد، اختلال وسواس بعد از تجربهی یک بیماری یا عفونت نیز آغاز میشود مثلاً در برخی کودکان، ابتلا به عفونتهای باکتریایی مانند استرپتوکوک گروه A میتواند با یک وضعیت خاص به نام PANDAS (اختلال خود ایمنی عصبی مرتبط با استرپتوکوک در کودکان) مرتبط باشد که موجب بروز ناگهانی وسواس یا تیکهای حرکتی میشود.
۵. اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)
کودکانی که تجربهی یک حادثهی شدید مانند تصادف، سوءاستفاده، شاهد بودن خشونت یا بلایای طبیعی را داشتهاند، ممکن است دچار اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) شوند. در برخی موارد، نشانههای وسواس نیز در پی این تجربههای روانی شکل میگیرند و کودک تلاش میکند از طریق انجام رفتارهای وسواسی احساس امنیت گمشده را بازیابی کند.
در نهایت، درک این نکته حائز اهمیت است که وسواس در کودکان صرفاً ناشی از «وسواس فکری» یا رفتارهای غیرمنطقی نیست، بلکه پاسخی پیچیده به تعامل مغز، محیط و تجربههای روانی کودک است. تشخیص بهموقع علتها میتواند گامی مؤثر در انتخاب بهترین مسیر درمانی و کاهش فشار روانی بر کودک و خانوادهاش باشد.
درمان وسواس در کودکان: حمایت والدین، مداخله تخصصی و استمرار
درمان اختلال وسواسی جبری (OCD) در کودکان نیازمند رویکردی چندجانبه، صبورانه و پیوسته است. خانوادهها، بهویژه والدین، نقش محوری در مسیر بهبود فرزند خود دارند. ترکیب راهکارهای رواندرمانی، دارو درمانی در صورت لزوم، آموزش والدین و حمایتهای اجتماعی میتواند در کاهش علائم و بهبود کیفیت زندگی کودک بسیار موثر باشد.
۱. گفتوگوی همدلانه و درککننده با کودک
اولین گام برای حمایت از کودک مبتلا به وسواس، برقراری ارتباطی امن، همدلانه و غیرقضاوتگرانه است از همین رو والدین باید تلاش کنند بدون اجبار یا سرزنش، درباره آنچه کودک تجربه میکند با او صحبت کنند جملاتی مانند: «میدانم احساس بدی بهت دست میده اگر کفشها درست کنار هم نباشند» یا «میدانم تمیزی برای تو خیلی مهم است و گاهی این باعث نگرانیات میشود» به کودک نشان میدهد که درک شده و تنها نیست. این شیوه بیانی به کودک این اجازه را میدهد که بدون احساس شرم و یا گناه، درباره ترسها و افکارش حرف بزند.
۲. مراجعه به روانشناس یا روانپزشک کودک
گام بعدی، دریافت کمک حرفهای از متخصص کودک و نوجوان است. روانشناس کودک میتواند با ارزیابی جامع، نوع وسواس، شدت علائم و عوامل زمینهای را تشخیص دهد و بر اساس آن برنامه درمانی متناسبی تنظیم کند و از جمله موثرترین روشها برای درمان OCD در کودکان، درمان شناختی-رفتاری (CBT) بهویژه با تکنیک مواجهه و پیشگیری از پاسخ (ERP) است. در این شیوه، کودک بهصورت تدریجی و کنترلشده در برابر افکار وسواسی قرار میگیرد و یاد میگیرد بدون انجام رفتارهای اجباری، اضطرابش را مدیریت کند و در موارد شدیدتر، روانپزشک کودک ممکن است مصرف داروهای مهارکننده بازجذب سروتونین مانند فلووکسامین یا سرترالین را توصیه کند، البته همیشه در کنار رواندرمانی و با نظارت دقیق.
۳. حضور فعال والدین در فرایند درمان
والدین نهتنها باید جلسات درمانی کودک را جدی بگیرند، بلکه بهتر است در روند درمان مشارکت فعالانه داشته باشند. آموزش به والدین درباره چگونگی پاسخدهی به رفتارهای وسواسی کودک، پرهیز از تقویت ناخواسته وسواس (مثل همراهی با تشریفات کودک) و ایجاد محیط حمایتی در خانه، بخشی از برنامه درمانی موثر است. در برخی موارد، خانوادهدرمانی نیز میتواند مفید باشد تا تمام اعضای خانواده یاد بگیرند چگونه بدون تشدید اضطراب کودک، در درمان او نقش مثبت ایفا کنند.
۴. استفاده از منابع حمایتی و گروههای همیار
والدین نباید در این مسیر تنها بمانند بنابراین، پیوستن به گروههای حمایتی خانوادههای کودکان مبتلا به OCD میتواند فضایی برای تبادل تجربه، دریافت اطلاعات مفید و کسب انگیزه باشد. دانستن اینکه دیگر خانوادهها نیز با چالشهایی مشابه روبرو هستند، حس انزوا را کاهش میدهد و امید به بهبود را افزایش میدهد. بسیاری از والدین، در این گروهها تجربیات موفقیتآمیز خود را به اشتراک میگذارند که برای دیگران الهامبخش است.
۵. صبر، تداوم و خودمراقبتی والدین
درمان وسواس در کودکان یک فرآیند زمانبر است که نیاز به پایداری، انعطافپذیری و صبر دارد. افتوخیزهای دورهای در علائم طبیعی است و نباید موجب ناامیدی والدین شود همچنین، بسیار مهم است که والدین در کنار مراقبت از فرزندشان، به سلامت روان خود نیز توجه کنند. خستگی روانی والدین میتواند فرآیند درمان را تحتتأثیر قرار دهد در نتیجه، گاهی مشاوره برای والدین یا استفاده از خدمات حمایت روانشناختی برای خود آنان نیز توصیه میشود.
در نهایت باید تأکید کرد که وسواس در کودکان قابل درمان است، بهویژه اگر بهموقع تشخیص داده شده و با مشارکت خانواده، تیم درمان و محیط اجتماعی کودک همراه شود. هر گام کوچک به سمت کاهش اضطراب و محدود کردن رفتارهای اجباری، یک پیشرفت مهم در مسیر بازیابی آرامش ذهنی و روانی کودک است.
سخن پایانی
اختلال وسواسی جبری (OCD) در کودکان، بیش از آنکه یک «عادت بد» باشد، یک چالش واقعی در زمینه سلامت روان است که میتواند عملکرد تحصیلی، اجتماعی و عاطفی کودک را به شدت تحت تاثیر قرار دهد. افکار مزاحم، اضطراب دائمی و رفتارهای اجباری، کودک را در چرخهای از نگرانی و اجبار گرفتار میکنند که تنها با حمایت حرفهای و پایداری خانواده قابل مدیریت است. تشخیص بهموقع، برخورد همدلانه والدین، بهرهگیری از روشهای درمانی مؤثر و آموزش مستمر اطرافیان، کلیدهای اصلی کمک به این کودکان برای بازیابی آرامش درونی و بهبود کیفیت زندگیشان هستند.
به یاد داشته باشید که وسواس یک نشانه از ضعف یا بیارادگی کودک نیست، بلکه پاسخی مغزی به اضطراب است که نیاز به توجه تخصصی دارد. با نادیده گرفتن علائم یا سرزنش کودک، تنها بر اضطراب و احساس گناه او افزوده میشود اما در مقابل، با درک، همراهی و دریافت کمک از متخصصان، میتوان این مسیر را هموارتر و کمتنشتر کرد.
در صورت مشاهده علائمی از وسواس در کودک، مراجعه به یک روانشناس کودک میتواند نخستین و موثرترین گام در مسیر درمان باشد همچنین در چنین شرایطی، بهرهگیری از راهنماییهای تخصصی نقش مهمی در مدیریت بهتر وضعیت کودک دارد. مهم است به یاد داشته باشیم که همه کودکان شایسته آن هستند که در محیطی آرام و بدون ترس، اضطراب یا اجبار رشد کنند، یاد بگیرند و از تجربههای زندگی خود لذت ببرند.